رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

عشق کوچولوی مامان و بابا

تابستونی که گذشت.....

شیرین ترین تابستون عمرم هم امشب تموم شد یه تابستون ناب و بی تکرار  میتونست ساده بگذره اما بودن تو موندگارش کرد خونه ما پر بود از شور زندگی و ورجه وورجه یه کوچولوی دایم المتغیر و خنده های از ته دل و گاهی گریه های ناگهانی و چهاردست و پا رفتن و به هر سوراخ سمبه ای سرک کشیدن یه موش کوچولو خدا جونم بازهم شکرت واسه اینکه شاهد قد کشیدن یه فرشته کوچولوام . واسه اینکه هم نفس یه فرشته نازم . اینم چند تا عکس از  رستا نفسی من در تابستونی که گذشت! اینم اولین سالگرد ازدواج منو بابایی با حضور رستا خانم قربونت برم که روروئک زیاد دوست نداری و بیشتر از 5 دقیقه ...
1 مهر 1393

عشق 10 ماهه من!

فنچولک من بالاخره دورقمی شد ایشالله سالگرد سه رقمی شدن تولدش دهمین ماهگرد دخمل طلا رو با خاله جونش تو یه سفره خونه برگزار کردیم بماند که کل سفره خونه رو با سر و صدا و دست زدن و سر دادن آواز و هجوم به سمت میز و  ... بهم ریخت خووووب از هر چه بگذریم بحث شکم باحال تر است! حمله به سمت کیک اونم دو دستی! در حال شمردن لقمه های بابایی طی یه حرکت عجیب غریب در عرض ثانیه ای خودتو رسوندی به قلیون و فریاد خاله بلند شد اینم از دخمل قلیونی من ...
11 شهريور 1393

نفسی 9 ماهه من!

باورم نمیشه دو تا 9 ماه مملو از خاطره و شیرینی و استرس و عشق رو گذروندم دو تا 9 ماه که هر روز و هر ساعتش تو ذهنم ثبت شده دو تا 9 ماه که با تو نفس کشیدم و با تو زندگی کردم دو تا 9 ماه که کل زندگی منو متحول کرد چه زمانیکه تو دلم بودی چه زمانیکه تو بغلم خدایا بخاطر همه اتفاقهای قشنگ و رنگی رنگی زندگی قشنگم شکر. اینم نفس شیطون بلای 9 ماهه من دوباره داشت مثلا منو اغفال می کرد تا یه ناخونک به تارت میوه خوشمزه بزنه این دخمل شکموی من   ...
23 مرداد 1393

دوربین تکونی از نوع رستایی!!!

اینم چند تا عکس جامونده تو دوربین مامان هما از 2 ماه پیش تا الان! بالاخره فرصت شد تا سرو سامونی بهشون بدم و بذارمشون تو وبت تا بعدترترها با دیدنشون حال کنی فدای خنده های بی دندونت قربون اون الو کردنت بشم من جون دلم مامانی بای بای! موش کوچولوی مامان! دخمل بیلیارد باز من بعلــــــــــــــــه پس چی فکر کردین؟ رستا شگفت زده میشود... شیطنت از چشم سیاهت میریزه ..... اینم از فضول مامان تو رستوران تصاویر گویای رستوران رفتن همراه رستا خانم هستن! ...
31 تير 1393

عشق کوچولوی منم اومد جزو کباب خورا!!!!

بالاخره عشق کوچولوی من در 7 ماه و 22 روزگی صاحب یه مروارید کوچولو شد و منو بابایی رو شگفت زده کرد!هر چند میدونم یه روزی دلمون واسه خنده های بی دندونت تنگ خواهد شد ازونجایی که همیشه دوست داشتم واسه اولین مروارید عشق کوچولوم یه جشن خانوادگی و کوچولو ترتیب بدم دست به کار شدم ولی آخه من تا حالا تجربه همچین جشن هایی رو نداشتم! حتی جشن تولد نی نی گونه رو هم از نزدیک تجربه نکرده بودم این شد که رفتم سراغ مهنوش عزیزممممم و حسابی کچلش کردم تا تونستم یه جشن نصفه نیمه واسه دخملی بگیرم مهنووووووش جونم باز هم ازت بسیار بسیار ممنونم که به سوالهای بینهایتم جواب دادی و هر آنچه در توان داشتی دریغ نکردی بوس برای تو و لیانا و ماهان عزیزم. خوو...
8 تير 1393

رستا و آب بازی!

عشق کوچولوی مامان یه ظهر گرم بهاری تنی به اب زد و البته بیشتر قایق سواری کرد و کلی حال کرد و حاضر نبود از اب و استخر و قایق دل بکنه! اینم اب بازی عشقولی من به روایت تصویر مادر فدای اون ژست هات بشه نفسمممممم! قبل اب بازی یه کم خاله بازی! بعد اب بازی هم یه کم تو آفتاب ولو بشم استراحت کنم آی حال میده ...
28 خرداد 1393