تابستونی که گذشت.....
شیرین ترین تابستون عمرم هم امشب تموم شد یه تابستون ناب و بی تکرار
میتونست ساده بگذره اما بودن تو موندگارش کرد
خونه ما پر بود از شور زندگی و ورجه وورجه یه کوچولوی دایم المتغیر و خنده های از ته دل و گاهی گریه های ناگهانی و چهاردست و پا رفتن و به هر سوراخ سمبه ای سرک کشیدن یه موش کوچولو
خدا جونم بازهم شکرت
واسه اینکه شاهد قد کشیدن یه فرشته کوچولوام .
واسه اینکه هم نفس یه فرشته نازم .
اینم چند تا عکس از رستا نفسی من در تابستونی که گذشت!
اینم اولین سالگرد ازدواج منو بابایی با حضور رستا خانم
قربونت برم که روروئک زیاد دوست نداری و بیشتر از 5 دقیقه اون تو دووم نمیاری
رفنه بودیم واست اسباب بازی بخریم حالا مگه از تو این ماشین میومدی بیرون؟!!از ما اصرار و از تو انکار
دست اخر یه نیم ساعتی منو بابایی اونجا موندیم تا خانم خانما از ماشین سواری دل بکنن
جونممم که تو مهمونی نقل و نبات اون وسط مسطایی همیشه
به افتخار رستا دی جی که مهمونی خاله هدا رو حسابی گرم کرد
اینم اولین ماه رمضون دخمل طلا که خاله هدا واسش میز چیده و عکس گرفته
اینجا هم شدی مدل خاله ساناز واسه کارهای هنری اش
اینجا هم فشن کارهای بافت خاله ساناز
قربون دخمل خواب الودم برم که هنوز چشاشو باز نکرده یه توپ کاموایی پیدا کرده تا مثل پیشی ها بازی کنه