امان از شیطونی امان.....
دختر کوچولوی شیطونم
از شیطنت های این روزهات هر چی بگم کم گفتم دیگه کم مونده از دیوار راست بری بالا
از صبح که چشات باز می کنی بدون هیچ گونه اتلاف وقتی از همون بالای تخت شروع می کنی و به هر سوراخ سمبه ای یه سرکی میکشی دیگه کابینتها و کشوها و کمدها و حتی در یخچال هم از دست تو فسقلی در امان نیستند
هر کاری که بخوایم انجام بدیم یه سرش تویی و حتما باید کمک کنی
از شیرینی ات هم یه چی میگم و یه چی میشنوی
روزی شونصد هزار بار میخوام درسته قورتت بدم از بس بانمک و شیرینی
در روز بارها و بارها و بارها بلند صدامون می کنی و می گی
مــــــــــــــــامـــــــــــــــــــان بـــــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــــــا
خدا نکنه بفهمی من یا بابا رفتیم دسشویی یا حموم پشت در اینقدر صدامون می کنی تا بالاخره جواب بگیری و اجازه وروود!!
عاشق نی نی هستی و تا یه جا یه بچه ای می بینی با ذوق و بلند میگی نی نی و بهش اشاره می کنی
ازونجایی که خاله هدا چند باری ناخن های پاتو لاک زده به محضی که خاله هدا رو میبینی لاک هات نشون میدی که دوباره واست لاک بزنه و بعد که خاله بهت میگه فوت کن تا خشک بشه رو هوا و زمین و همه جا شروع می کنی بی وقفه فوت کردن
هر وقت هم نزدیک وسایل ممنوعه میشی که میدونی نباید دست بزنی انگشت اشارتو به علامت نه تکون میدی و به همه یه نگاهی میندازی و دست آخر کار خودت می کنی
مثل یه طوطی شدی و همه کارهامون با دقت تمام تقلید می کنی مثلا چند روز پیش دیدم ناخن گیرتو برداشتی و داری میزنی با فشار تو دست عروسکت که مثلا ناخن هاش بگیری
خلاصه که یه شیطونکی شدی که با شیرینیهات دلمون میبری و اگه بخوام از همه شیطونی ها و شیرینی هات بگم باید صفحه ها بنویسم خخخخ
بدون شرح!
همه چی تو کتابخونه مون از دست تو جابجا شده و هیچی دیگه جای خودش نیست و تو همچنان پیروزمندانه به کنکاش ادامه میدی!
میری بالای تردمیل و ازونجا میخوای ببینی زیر میز چه خبره که یه وقت خدایی نکرده چیزی از چشای تو دور نمونه و از چیزی عقب نمونی هییییییییی
روزی شونصد بار دکمه های ظرفشویی و لباسشویی فلک زده رو فشار میدی و با صدای دینگشون ذوق میزنی
قابلمه های بیچاره هم بارها و بارها به بیرون از کشو شوت میشن
با وجود داغی رادیاتورها تو به فضولی ادامه میدی
پشتکارت کجای دلم بذارم؟!
اینجا هم خونه مامانی (مامان عزیزم) که دیگه شیطونی رو به غایت میرسونی
مورد داشتیم که آبغوره و روغن و ... هم تو کابینت مامانی چپه کردی
با واکر عزیزت در حال تماشای بی بی انیشتن
دیگه از شلوغی و بهم ریختگی و جستجوهای زیادی ات تو اتاقت هر چی بگم کم گفتم
گاهی هم اون وسط مسطا یه نیم نگاهی به اسباب بازیهات میندازی
دیگه کشوهای بالا هم از دستت در امان نیستن
یکی از سرگرمی های مورد علاقه ات نقاشی یا همون خط خطی های اجق وجق با ماژیکهاته
معلوم نیست چی انداختی اون زیر که اینجور داد و فغان راه انداختی
هییییییییییییییییییییییییییییییی دیگه خودتون به عمق فاجعه پی میبرین با این عکس که حتی از کمد پوشک ها و شیرخشکها هم نمی گذره این فنچولک
قربون این دخمل که داره ادای من در میاره و واسه عروسکش کتاب می خونه
(ازون لحظاتی که وقتی باهاش مواجه میشم میخوام قورتش بدم)بعـــــــله
اینجا هم خونه یکی از دوستام واسه اولین بار این پرنده قشنگ دیدی و حسابی ذوق میزدی و می گفتی نی نی!!!!
بعد هم دیگه ازینجا حاضر نبودی جم بخوری و بلند می گفتی تاتا(یعنی تاب تاب عباسی)
گاهی هم که دلت میگیره میری پشت پنجره و چند دقیقه ای بیرون نگاه میکنی و میری تو فکر و بعد شروع می کنی با انگشت نمیدونم چی رو نشون میدی!!!