با کلی تاخیر!!
نفسی مامان خیلی گرفتار شدم یهو و کلی کار و سر شلوغ پلوغ
آپ کردن اینجا رو هی امروز و فردا کردم تا اینکه بالاخره امشب یادم اومد و گفتم حداقل چند تا عکس بذارم از دختر کوچولوم که الان دیگه خانمی شده واسه خودش و با شیرین زبونی هاش و حرف زدنش دل عالمی رو برده و اصلا دوس ندارم این سن 2 تا 3 سالگی ات تموم بشه کوزه عسلممممممم
اینقدرررر قشنگ قربون صدقه همه میری که حال میکنم مثلا یهو به یکی میگی کچل من قربونت برم به یکی دیگه یهو میگی شیرینی خامه ای من جیگر منقشنگ همه رو شیفته خودت کردی و دورترین اقوام هم زنگ میزنن بابا تو نمیای این جیگر بیار که دلمون ضعف رفته
سریع هم واسه خودت دوست یابی میکنی و هر جا بچه ای ببینی میری و میگی اشمت شیه دوشت من؟ اشم من دشتاااااااااااااااا( اسمت چیه دوست من؟ اسم من رستا) خخخخ بیا بازی دوشت من
ها راستی جدیدا از هر کی هم عصبانی میشی میگی بیو(برو) خونه مامان جون تنتا(تنها) خخخخخخخ
یعنی بخوام از شیری صحبت کردنت بنویسم کلی باید تایپ کنم عسل خانممممم
راستی به راحتی آب خوردن هم با پوشک خداحافظی کردی دقیقا یک هفته بعد سفر عید و 2.5 سالگی
اولین عکس تولد بابایی 12 بهمن که حسابی خوش گذروندی و شونصد بار شمع فوت کردی
اینم مهمونی جشن ولنتاین خونه خاله هدا
فدای خنده هاااااااااااااااات
عاشق ژست گرفتن و عکاسی تا دوربین دستم میبینی یه ژستی در میاری سریع از خودت
پیش بسوی استخر و شنا و آب بازی
اولین تجربه تاتر رفتن که خیلی دوست داشتی
عاشق اینی که پشت میزت بشینی و خمیر بازی کنی یا آبرنگ و نقاشی و ...
واااااااااای که عشقولی من خیلی هوای خودش داره و کل زمستورن هر روز درخواست آب پرتقال داشتی البته فقط با همکاری خودت
رفتیم واست اسباب بازی بخریم که یک دل نه صد دل عاشق این میز آرایش شدی و نشستی جلوش و دل نمیکندی
ابگوشت خور به این قهاری دیده بودین؟