عشقم نیم ساله شد...
اینم از عکسهای شش ماهگی عشقم که از بس منو گرفتار خودت کردی با تاخیر می ذارم
چند روز بعد از اومدن مامانی و بابا جونی از مکه رفتیم خونشون تا کیک 6 ماهگیتو فوت کنی عشقممممممممم
تو این عکس به محض دیدن کیک هیجانی شدی و کلی ذوق زدی و طبق معمول آب از لب و لوچه ات آویزون شد!
اینجا هم خاله جون داشت برات می رقصید و شعر می خوند و تو مات و مبهوتش شده بودی
اینجا هم از سبد گلی که بابا جون و مامان جون (بابا و مامان بابایی) واسه دیدنی مکه مامانی آوردن سواستفاده کردی و چند تا عکس خوشگل باهاش گرفتی فقط از شدت فضولی همه هوش و حواست پیش گلها بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی