رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

عشق کوچولوی مامان و بابا

دخمل طلا یا پسمل بلا مسئله این است.........

1392/3/16 17:21
نویسنده : هما
500 بازدید
اشتراک گذاری

منو بابایی کلی هیجان داشتیم تا بدونیم لک لک ها برامون از بهشت پسمل اوردن یا دخمل!!

تا اینکه بالاخره وقتی دقیقا 14 هفته و 5 روزم بود رفتیم سونو و دل تو دلم نبود تا دکتر بهم بگه نی نی ام چیه

یهو دیدم دکتر گفت خوب اینم از دخـــــــــــــــــــــــــــــــمل گلتون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

واااااااااااااای انگار دنیا رو بهم دادن تو اون لحظه اصلااااا باورم نمیشد که خدا منو به ارزوم رسونده و قراره یه مونس و همدم بهم بده

خدا جونممممممم هزار مرتبه شکــــــــــــــــرت

راستش از بس همه (سونوگرافی فامیل)نیشخنداز اول بهم گفته بودن شک نکن که نی نی ات پسمله منم داشت باورم می شد کم کم و خودمو واسه پسمل اماده می کردمکه دکتر کلی سورپرایزم کرد

منم نفهمیدم چه جوری پریدم بیرون که بابایی رو اذیت کنم از خود راضیتا اومدم بیرون سریع گفت چی بوده؟منم اول گفتم معلوم نشد بعدگفتم البته گفت احتمالا پسمله و دیدم بابایی چیزی نگفت و منم دلم براش سوخت تا رسیدیم تو آسانسور پریدم تو بغلشو گفتم مبارک بااااااااااشه نی نی تون دخمل طلا بیدن و شما الان پدر یک عدد دخمل پر ناز شدین که دیدم نیش بابایی تا بناگوشش باز شد و مثل شوک زده ها فقط می خندید قربونش برم انگار باورش نمی شد هههههه

فردا بعداز ظهرش هم که بابایی کلاس نطام مهندسی داشت و من خونه دوست بابایی بودم و منتظر تا بابایی بیاد یهوووووو دیدم اومد و یه بسته هم دستشه تا من دویدم ببینم چیه و فضولی کنم گفت گفته باشم که این مال تو نیست و مال دخملمه نگران

منم سریع بازش کردم و دیدم بعــــــــــــــله بابایی تنها رفته اولین لباس واسه دخملش خریده اینم عکسش:

خلاصه که کلی تا اخر شب همه قربون صدقه این لباست رفتن و منم همش تو رو تو این لباس تصور می کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خاله فرنگیس
16 خرداد 92 18:10
اوفففففففففففف چه پیرهن قشنگی
وقتی اینو بپوشی چه جیگری بشیییی


قربوووونت خاله فری جونم
ایشالله زودی یکی ازینا رو تن نی نی بلای خودت ببینیم بووووووووس

سمانه
18 خرداد 92 2:34
ای جونممممممم چه لباس خوشملییییییی... عزیزم ایشالله زودتر نی نی بیاد تنش کنی عکسش و بذاری ...وااااااای که چه عسلی میشه
شیرین
18 خرداد 92 3:03
سلام هما جوووووووووووووونم وای چه وبلاگ خوشملیییییییییییییییییییی قفون اون لوبیا بشم من که تو دلته این لباسو تنش کنی میخورمشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بازم عکسای سیسمونیتو بذار عزیزدلم از طرف من ماچش کن نی نی روووووووووووووووووووووووووو
شادی
18 خرداد 92 11:20
خالت قربون قد و بالات بره عسل خانوم. چه بابای با سلیقه ای هم داره!!! البته سلیقش رو قبلا در انتخاب همسر نشون داده. زودی بیا خوشگل خانوم که نیومده دل همه گلابیا رو بردی


ههههههههههه شادی کلی با این گلابی که گفتی خندیدم و یاد خاطرات کردم

شیرین
19 خرداد 92 13:54
هما جووووووووووووووووووووووووونم تیکر بارداریتو بذار وبلاگت هی بیام ببینم ذوق کنم اینم توهی و نینی و آقای همسر
شیما
20 خرداد 92 21:59
وای عزیزم می دونم چه لذتی بردی چون منم دقیقا این اتفاقات واسم افتاد... اول همه گفتن پسره ولی تو سونو معلوم شد دختره منم دقیقا همین جوری سر به سر شوهرم گذاشتم چه روزای خوبی در پیش داریم برای خودت و همسرت و دختر گلت خوشبختی و سلامتی و شادی آرزو می کنم
بهارک مامان آردا
8 تیر 92 2:07
الهی چه لباس خوشگلی و چه بابای با ذوقی راستی من مرداد ماه میام مشهد، هر چی لازم داری تو تهران و فکر میکنی اونجا نیست بگو برات بگیرم و بیارم، تعارف هم نکن