تابستووووون
باورم نمیشه که تا ماه دیگه یه دخمل کوچولوی دو ساله کنارم دارم چیزی که همیشه رویاشو داشتم
زمان به سرعت برق و باد در حال گذر و از زمانی که تو رو تو وجودم حس کردم تا الان نزدیک به سه سال میگذره و باورش واسم سخته
از این روزهات بگم که کلاس تابستونی آب بازی میری و بسی کیفور میشی و حسابی تخلیه انرژی و با بچه ها بازی و منم میشینم و از دور فقط نگاهت میکنم و به خودم واسه داشتن تو میبالم
از خنده رویی و مهربونی و شیرینی و صد البته قلدری ات هر چی بگم کمه شیرینک من
اصن چه معنی داره خونه بدون یه دخمل نوپا باشه؟!همیشه باید یه کوچولوی شیرین و خوش زبون و پر انرژی دور و بر خونه بپلکه و به خونه انرژی بده (البته قسمت سختی هاش و نگرانی هاش فاکتور بگیرین)
خوب حالا بریم سراغ رستا و عکسهای این مدتش:
رستا و کلاس آب بازی
اینم آب بازی تو استخر و خارج از کلاس
رستا و پارک نوردی های تقریبا هر روزه
و عشق اول و آخر رستا :آب
خاک و ماسه و کثیف کاری هم قسمتی از تفریحات همیشگی و پارک رفتنهای دخملکم
بلالی بلال
چند تا از مهمونیها و تولدها که با رستا خانم تشریف فرما شدیم و بسی کچل شدیم و دویدیم
همیشه خدا انگشتت تو کیک و خامه هییییی
به زور میخواستی نی نی بیچاره رو ماچ کنی
رقص و قر و عشوه ات رو قربووووون
رستا دی جی میشود