رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

عشق کوچولوی مامان و بابا

نوروز 94 (قسمت اول)

1394/2/14 1:47
نویسنده : هما
980 بازدید
اشتراک گذاری

 

روز سوم فروردین ساعت 3 ظهر پروازمون بود و تقریبا از ساعت 1 رفتیم فرودگاه و تو حسابی شلوغ کاری کردی و بدو بدو و تو تمام غرفه های فرودگاه سرک کشیدی و وقتی سوار هواپما شدی تا اومدی به خودت بجنبی و ببینی کجایی و به فضولی ادامه بدی خوابت برد خواب آلود

پروازمون ترانزیت بود و بعد 2.5 ساعت رسیدیم شارجه و یه استاپ 6 ساعته داشتیم و بعد هم 3 ساعت پرواز تا گوا که خوشبختانه تمام مدت پروازها خواب بودی آرام

اینم رستا خانم تو فرودگاه شارجه که حسابی کیف کرد

رستا خانم در حال صرف صبحانه!!

عشق آب و آب بازی که دیگه کچلمون کرده بودی و تا چشات باز میشد میگفت آب !گیج

رستا و پارک آبی خوشمزهخوشمزه

در بدو وروود و در حال بررسی گیج

بعد کلی اب بازی و سرسره و ... حاضر نبودی بیای بیرون و بالاخره وقتی دیدی همه اومدیم بیرون رخصت دادی لباس تنت کنیم

ولی بعدش حالت قهر گرفتی و رفتی یه جا نشستی و نزدیکت میشدیم جیغ میزدی و رفتی تو غار تنهایی خودت خندونک

چقدر هم خواب بعد این همه آب بازی می چسبه خوابخواب

عروسک کوچولو رو کشتی در حال قر دادن و نای نای بین هندیها خندونک

وقتی هم که از آب بازی خسته میشدی بدو بدو میرفتی سراغ کیدز کلاب هتل و اونجا با نی نی ها بازی میکردی و گاهی هم کارتون به گیس و گیس کشی می کشید دلخور

امان از وقتی که ساعت کار کیدز کلاب تموم میشد و جنابعالی هوس رفتن به اونجا و بازی میکردی دلخور

بسکتبالیست کوچولوم!

عااااشق این عروسک شده بودی و چند روزی مامانش بودی تا میرفتی اول دنبال این عروسک میگشتی و اگه دست کسی بود هم که واویلااااا

دوباره قهر از نوع رستایی سکوت

خیلی صحنه جالبی بود وقتی اولین بار با فیل واقعی مواجه شدی فرار بر قرار ترجیح دادی !

قبل این فقط تو بی بی انیشتن دقت میکردی و دیده بودی

 

پسندها (5)

نظرات (1)

مامان تیدا
15 اردیبهشت 94 14:46
سلام چه عکسای قشنگی رستاجون ماشالا چه بزرگ شده بما هم سر بزنین خوشحال میشیم