دخترک یکساله من .....
عشق کوچولوی من
یک بهار... یک تابستان... یک پاییز ...و یک زمستان دیدی ....
ازین پس همه چیز جهان تکراریست
به جز مهربانی
پس تا میتوانی
مهربان باش
تولدت مبارک عشق زندگی
دخترک نازم شب تولدت یه جشن کوچولو گرفتیم تا دوستان و آشنایان عزیزمون هم تو شادی ما سهیم بشن و خاطره این روز قشگ ثبت کنیم
از یک ماه قبلتر در تهیه و تدارک مراسم جشن بودم و باز هم مهنوش عزیزم منو شرمنده کرد و اون تمی رو که مدتها بود مد نظرم بود واسه جشن یکسالگیت در اختیارم قرار داد
خاله ساناز و خاله هدا هم حسابی کمکم کردن ایشالله واسه نی نی هاشون بتونم جبران کنم
مراسم هم بخوبی و همونجور که دوست داشتیم برگزار شد و تو حسابی نای نای کردی و دس دسی و بغل به بغل میچرخیدی و تقریبا تا اخرین لحظات تولد و پاسی از شب بیدار موندی و اخرین مهمونها رو هم بدرقه کردی
بابای مهربونت هم منو حساااااابی سورپرایز کرد و بعد از باز شدن هدایا از من به عنوان مامان رستا کلی تشکر کرد و ازین که بخاطر تو بیخیال کارم شدم و 9 ماه حاملگی سخت گذروندم و اون همه آمپول نوش جان کردم قدردانی کرد و یه دستبند خوشگل بهم داد
عاشقتم بابای رستا
بقیه مراسم به روایت تصویر ببینید:
اینجا رستا خانم داشتن زیر چشمی نگاه میکردن که اگه کسی چیزی نمیگه به خرابکاری ادامه بده
خوب حالا که مامان بیخیالم شده تا بتونه عکس بگیره بهتره به کارم برسم
حالا یه کوچولو از خامه کیم بزور بکنم تو دهن خاله ساناز تا اونم بخوره
هنوز مهمونها نیومدن و رستا خانم منتظر
دی جی بیچاره رو کچل کرد از بس تو دست و پاش رفت و به رقص نور و .... فضولی کرد
رستا خانم اخر شب وسط هدیه های تولدش چنان ذوق میکرد که نگو
مهمونهای عزیز واقعا زحمت کشیدن و شرمندمون کردن
بیشتر هدایا وجه نقد و طلا بود و کلی اسباب بازی و لباسهای خوشگل
یه واکر و چهارچرخه هم هدیه منو بابایی
خوب حالا میریم سراغ تزیینات جشن:
کاپ کیکهای عزیزم
گیفت واسه مهمونهای عزیز به رسم یادبود
اینم قسمت خوشمزه تولد: